عجب شبانه روزی !

ساخت وبلاگ
از دیشب نخوابیدم  البته بهترِ بگم از دیروز بعدازظهر ، امروز یِ 3 ساعت خوابیدم که اونم خواب نبود  کمتر از 3 ساعت یهویی پخش شدم دیگه :/ یعنی از هوش بیهوش شدم :|

با دوستِ قشنگم که هر یِ ماه یِ بار خبر همُ میگیریم حرف زدم ، دقیقا یِ جا افتادیم هم برا کنکور تجربی هم برا کنکور هنر  میگه من میام دنبالت با ماشینِ من بریم از اونورم بریم بازار  گفتم بذار یک کنکور بدیم بعد بریم بازار 

یک ادم کنکوری خیلی چیزا میفهمه سالِ کنکورش خیلی چیزا براش روشن میشه ، حالا بعدا در این رابطه باهات حرف میزنم وبلاگ جان  فعلـا مساله پیش روی ما چیز دیگریست

اقـا اصـا من هیچ ! فقد هدفم اینِ یِ بار ، فقد یِ بار درست و درمون بخونم بعد کنکور بدم اونوقت اگه قبول نشدم خیالم راحتِ :) بله دیگه الـآن اری دقیقا خیالش راحتِ که از این بیشتر نمیتونست کاری انجام بده ، ولی من خیالم ناراحتِ

دیشب رفتم کارت ورود به جلسمُ بگیرم که اذان گفتن رفتم مسجد نماز بخونم ، یِ حاج خانومی گفت بیا این شارژُ برام بزن گفتم بعد نماز یِ حاج خانومی گفت نعناع نمیخوای گفتم نمیدونم باید از مامانم بپرسم هی میگفت زنگ بزن به مامانت بپرس دیگه گفتم باشه ، یِ حاج خانومیم که عشقِ مامانمِ مث اون مامان بزرگایی که پیر میشن موهاشون سفید میشه یِ صورت گردالی داره که خیلی بانمکِ ، رفتم باهاش سلام و احوالپرسی کردم، نعناعم خردیمُ یادم رفت رمز اون خانومُ بزنم ، هیچی دیگه رفتم کارتمُ بگیرم بعد که برگشتم یادم اومد 

خیلی با خودم حرف میزنم :/ نمیدونم خوبِ یا بدِ ولی خیلی زیاد شده ، تو کوچه خیلی تاریک بود همش داشتم با خودم حرف میزدم گاهی خارجکی حرف میزدم میگفتم نترس و ... 

انقدر خوشم میاد که به هیچکی نگاه نمیکنم  هر کسی ارزشِ نگاه منُ نداره که ، هر کسیم این تواناییُ نداره ، بلاخره چشم میره واسه خودش ولی من چشمم هر جایی نمیره ، تو ارتباط چشمی مشکلی ندارم ولی خودم دلم نمیخواد تو چش کسی نگاه کنم اصلـا دلم نمیخواد به هیچکی نگاه کنم :| حالـا یکی فکر میکرد انقدر مغرورم به هیچکی نگاه نمیکنم نمیدونم ولی به نظرِ خودم که اینطور نیست

یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lovetostudy بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 3:20