داداشی خوبم :) همیشه تو قلبمی

ساخت وبلاگ
مامانم منو فرستاد نونوایی ، یه پسر بچه 14 سالِ بود که پول میگرفت و نونا رو تحویل میداد

با خودم گفتم اگه داداشی بود عینهو پسرِ بود ، دوست داشت کار کنه خاکی باشه غیرتی باشه دوست داشت یه مرد باشه یکی دو سالی بود که واقعا مرد شده بود

با اینکه لازم نداشت ولی میخواست حتما یه جایی کار کنه ، دوست نداشت سوار ماشینه بابا بشه ولی هیچوقت هیچکی نفهمید که چرا ، وقتیم که سوار میشد سرشُ مینداخت زیر که کسی نبینتش که کسی از دوستاش فکر نکنه که بچه پولدارِ ، دوست نداشت بابا یا مامانش دنبالش باشند دوست نداشت کسی فکر کنه بچه ننه ست با اینکه تک پسر بود و حالا هر کیُ که میبینی تک پسرِ لوس ترین ادم رویه زمینِ نمونه بارزش پدر :) هیچوقت فراموش نمیکنم وقتیُ که بابا و مامانم فکر میکردند ما بالا تو اتاقامونیم داریم درس میخونیم ولی داداشی رفته بود بیرونه خونه :)) منم وفتی فهمیدم بابا اومده سریع لباس پوشیدم که برم دنبالش بدو بدو تو تاریکی شب رفتم دنبالش گفتم بدو بریم که بابا اومده اونم بعد با هم بدو بدو اومدیم خونه منم کلیدو انداختم و یواشکی در حیاطُ باز کردم ولی بعدش اروم اروم رفتیم تو حیاط از در اتاقمم باز گذاشته بودم که از اینور بریم بالا رفتیم تو اتاقم بعدش داداشی از در اونوریه رفت تو اتاقش لباسامونم عوض کردیمُ رفتیم پایین پیش بمامانو بابا :)

یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید

برچسب : داداشی,همیشه,قلبمی, نویسنده : lovetostudy بازدید : 32 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:05