منِ قوی :)

ساخت وبلاگ
از این همه تنهایی به وجد اومدم :)

همه دخترایی که میشناسم به تقریب میشه گفت اکثر دخترا ، میخوان که بابا مامانشون بذاره که راحت باشن ینی ازادی داشته باشن هر جوری میخوان لباس بپوشن هر جور میخوان فکر کنن هر جوری میخوان بگردن حتی تا 12 :|

بابا مامانم دقیقا همین جوری شدن ، من نمیخوام این همه اعتماد

میخوام یکم بهم گیر بدن :/ خداییش دیروز ساعت 7 تا 8 باید میرفتم سرو انقدر عصبانی بودم که 5 و خورده ایی زدم بیرون ، اونقدر تو پارک قدم زدم تا تخلیه شدم بعدشم یِ گل خریدم رفتم امامزاده اخرشم رفتم سرو ، گوشیمم خاموش کردم چون که واقعا حوصله خودمم نداشتم از سرو که اومدم حتی یِ میس کالم نداشتم

برای امشب به بابام گفتم بریم تاتر گفت غمگینِ من نمیام به مامانم گفتم بریم گفت من نمیام :) منُ دو عدد دختر بلیت گرفتیم که بریم اونام با باباشون میان فقد منم که ساعت 8:30 شب تنها میرم 10 شب تنها برمیگردم به دخترا گفتم میخواین بیام با هم بریم گفتن نوچ خانواده هامون نمیذاره اینوقت شب :|

اونوقت من 12 شبم بخوام برم بیرون کسی به کارم کاری نداره ، یِ شب شد دیگه ساعت 1 برگشتم اونم از ترس به بابام گفتم بیاد اسکورتم کنه

نمیخوام کسی بهم گیر بده ولی دوست داشتم لااقل ازم بپرسن با کی میری،کجا میری،کی برمیگردی  امشب اون دو عدد دختر یکیش با یک عدد پسر میاد :/ مگه با پسرِ برگردم که تنها نباشم  10 شب تنها برگردم  نمیترسم ولی ...

فکر نمیکنم هیچ دختر سالمی ساعت 12 تنها تو پیاده رو قدم بزنه  من که قدم میزدم هیچ دختری رو ندیدم البته یکیُ دیدم که ناسالمی از سر و روش میبارید  البته که بابا با ماشین اسکورتم میکرد  ولی چه فایده ایی داشت دوست داشتم با بابا قدم بزنم 

+خُل شدی رفت ، تو همونی هستی که میخوای دفاع شخصی کار کنی که هیچ باشگاهی نداره :/ تو همون کاراته کار خودمی تو میتونی از خودت دفاع کنی ، نترس :) قوی باش دختر  تو یِ رزمی کاری تو از هیچی و هیپکی جز خدا نمیترسی

+شاید هیچ خطا یا اشتباهی ازم سر نزده که انقدر بهم اعتماد دارن  خوشم نمیاد خب :| یکم ازم بپرسید کجا میرم 

یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید

برچسب : منِ,قوی, نویسنده : lovetostudy بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 16:29